<معلم -->
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی حاج خانم شر شپش‌ها را کم کرد!

«یک روز رفتم به مدرسه دخترانه‌مان سربزنم، دیدم تعدادی از دانش‌آموزان جلوی درِ حمام‌ها به صف ایستاده‌اند. پرس‌وجو که کردم، گفتند: همسر شما و چند نفر دیگر از صبح دارند موهای بچه‌ها را تمیز می‌کنند! ماجرا از این قرار بود که در یک مقطع، بسیاری از مدارس ازجمله مدرسه ما گرفتار شپش شد. خب، آنجا بسیاری از خانواده‌ها به حمام درست و حسابی دسترسی نداشتند و شاید هنوز هم نداشته‌باشند. اما ما در مدارس شبانه‌روزی‌مان، چند حمام داشتیم. من یک وقتی خبردار شدم که همسرم و چند نفر از خانم معلم‌های جهادی،‌ بچه‌ها را به حمام می‌بردند،‌ موهایشان را با شامپوی ضد شپش می‌شستند و بعد با شانه مخصوص شانه می‌کردند تا تخم‌های شپش از موهایشان جدا شود. این کار را چند روز از صبح تا عصر ادامه دادند. دیگر در این قضیه، خود من به همسرم اعتراض کردم و گفتم: یک وقت خودت و بچه‌ها هم آسیب می‌بینید. اما حریفش نشدم و بالاخره هم آنقدر پشتکار به خرج داد تا موفق شد شپش را از مدرسه بیرون کند. به همین خاطر است که می‌گویم اصل کاری،‌ همسرم است و این من هستم که دارم ایشان را همراهی می‌کنم.»

 

آقای محمدزاده در مجتمع آموزشی شهر «بم»

این راه بی‌نهایت...

«من و خانواده‌ام آنقدر با مردم باصفای دلگان اخت شده‌بودیم که اصلاً به جدایی از آن‌ها فکر نمی‌کردیم اما در پایان سال ششم حضورمان در این شهر، تغییراتی که در برنامه‌ها و شیوه‌های کاری مجتمع آموزشی فرهنگ دلگان ایجاد شد، به تغییر مدیریت این مجتمع هم منجر شد و به‌این‌ترتیب به‌ناچار شهر دلگان را ترک کردیم و به تهران برگشتیم. این بدترین اتفاق برای من و خانواده‌ام بود. هنوز هم همگی دلتنگ اهالی دلگان هستیم و سئوال هر روز فرزندانم این است که؛ می‌شود دوباره برگردیم دلگان؟»

آن‌هایی که با روحیات فرشاد محمدزاده و همسرش آشنا هستند،‌ می‌دانند که حتی چنین اتفاق تلخی هم نمی‌تواند مانعی بر سر راه این زوج جهادگر باشد: «تازه یکی دو ماه از برگشتنمان به تهران گذشته‌بود که یکی از دوستانم آمد و گفت: «یک مجموعه آموزشی خیلی بزرگ‌تر از مجموعه فرهنگ دلگان در شهر «بم» دایر است که حدود 1400 دانش‌آموز از پیش‌دبستانی تا پایان دبیرستان در آن مشغول تحصیل هستند. الان این مجموعه به فردی نیاز دارد که بیاید با استفاده از تجربیات آموزشی تربیتی‌اش به ارتقای کیفی مدرسه کمک کند.» گفتم: آخه ما تازه رسیده‌ایم تهران. بچه‌ها را در مدرسه ثبت‌نام کرده‌ایم و... گفت: حالا برو این مجتمع را ببین. موضوع را با همسرم مطرح کردم. ایشان هم مکثی کرد و گفت: باشه. اگر فکر می‌کنی به وجودت در شهر بم نیاز است،‌ یک مدت هم برویم آنجا.»

محمدزاده مکثی می‌کند و در ادامه می‌گوید: «یک سفر به بم رفتم و آن مجتمع آموزشی را دیدم. ماجرا این بود که گروهی از خیرین که بعد از زلزله به بم رفته‌بودند،‌ می‌بینند همه به فکر آب و نان و سرپناه زلزله‌زدگان هستند اما کسی به فکر تحصیل بچه‌ها نیست. بنابراین تصمیم می‌گیرند یک مجتمع آموزشی در این شهر بسازند. کلاس‌ها ابتدا در کانکس تشکیل می‌شد اما در طول 15 سال، یک مجتمع به مساحت 18 هزار مترمربع بنا و 30 هزار متر فضا و شامل 6 مدرسه برای تحصیل دانش‌آموزان از پیش‌دبستانی تا پایه دوازدهم ساخته‌شد. وقتی شرایط مدرسه را بررسی کردم، دیدم واقعاً فضای خوبی فراهم است و جای افراد باتجربه‌ای که بتوانند با سیستم جدید آموزش‌وپرورش و کیفیت مدارس خوب تهران به بچه‌ها آموزش دهند، در آن خالی است. اینطور بود که دوباره بار سفر بستیم، پرونده بچه‌ها را گرفتیم و در مهر ماه سال 1397 به بم رفتیم. حالا یک سال است در این مجتمع آموزشی در خدمت دانش‌آموزان بم هستم.»

 

نفرات برتر کنکور در مجتمع فرهنگ دلگان

در مناطق محروم،‌ ده‌ها «احمدی‌روشن» داریم

«اگر تهران را رها کنیم و برویم در مناطق محروم و کمتربرخوردار کار آموزشی و تربیتی انجام دهیم، امثال شهید احمدی‌روشن چند ده برابر خواهند شد. تجربه نشان داده بچه‌های مناطق کمتربرخوردار، ازآنجاکه در محیط پاک‌تری رشد می‌کنند، آموزش درباره آن‌ها بیشتر جواب می‌دهد. اما ما متاسفانه تمام امکانات آموزشی و تربیتی و معلمان خوب را در تهران متمرکز کرده‌ایم.»

فرشاد محمدزاده برای اثبات این حرف‌ها، سند معتبر دارد: «ما فقط 4، 5 نفر از تهران و 4، 5 نفر از کرمان در کنار دانش‌آموزان دلگان قرار گرفته‌بودیم اما در یک طرح 6 ساله، در سال پنجم به آمار 100 درصد قبولی در دانشگاه رسیدیم. در سال 95 بهترین رتبه مدرسه ما،‌ 700 بود. در سال بعد، یک دانش‌آموز را در یکی از روستاهای دورافتاده اطراف دلگان شناسایی کردیم که پدرش هم از شهدای مدافع حرم بود. من به روستایشان رفتم و با صحبت و خواهش بسیار، مادر و پدربزرگش را راضی کردم و او را به مدرسه خودمان آوردم. یک سال کار آموزشی هدفمند روی این دانش‌آموز کافی بود که رتبه 400 را در کنکور به دست بیاورد. این پسر باهوش با اینکه می‌توانست رشته و دانشگاه‌های متنوعی را انتخاب کند، اما ترجیح داد در دانشگاه فرهنگیان استان خودشان درس بخواند.»

آقای مدیر که با فعالیت مستمر در دلگان و بم حالا دیگر به نیازها و مشکلات آموزشی مناطق محروم اشراف دارد، در پایان صحبت‌هایش خبر خوبی هم از پیداکردن راهکار برای رفع یکی از این مشکلات به ما می‌دهد: «یکی از مشکلات مناطق محروم، کمبود معلم است. اما خوب است بدانید در 2، 3 سال اخیر، بیش از 35 دانش‌آموز از مجتمع آموزشی دلگان به دانشگاه فرهنگیان راه پیدا کرده‌اند. همین دانشجویان در چند سال آینده به شهر خودشان برمی‌گردند و به‌عنوان معلم‌های بومی در مدارس دلگان شروع به تدریس می‌کنند. این‌ها همه نشان می‌دهد اگر در مناطق محروم در حوزه آموزشی تربیتی سرمایه‌گذاری کنیم، چندین برابر شهرهای بزرگ برای کشور نتیجه خواهیم گرفت؛ هم به‌لحاظ علمی، هم اعتقادی و هم انقلابی.»

 

«هادی بامری»

مدیری که مسیر زندگی‌ام را تغییر داد

شاید هیچ‌کس مثل دانش‌آموزان دلگانی نتواند عظمت کار دریادلانی مثل فرشاد محمدزاده را تشریح کند. ما هم به سراغ یکی از این دانش‌آموزان که به لطف تلاش‌های مدیر محبوبشان حالا با کلی امید و انگیزه سر کلاس دانشگاه می‌نشیند،‌ رفتیم و پای صحبت‌هایش نشستیم. «هادی بامری»،‌ دانشجوی الهیات دانشگاه فرهنگیان شهید مطهری زاهدان می‌گوید: «من در پایه سوم دبیرستان وارد مدرسه فرهنگ به مدیریت حاج آقا محمدزاده شدم و بعد از دو سال تحصیل در این مدرسه، موفق شدم در کنکور سراسری، رتبه 403 در منطقه 3 را کسب کنم. باید بگویم تفاوت شرایط تحصیل در مدرسه فرهنگ با مدرسه قبلی‌ام،‌ از زمین تا آسمان بود. سطح علمی مدرسه فرهنگ بسیار بالا بود. هم‌کلاس‌های خوبی برایمان می‌گذاشتند، هم دبیر راهنما داشتیم و هم برای کلاس‌های کنکورمان از تهران استاد می‌آوردند. البته همین سطح بالای علمی باعث شد من اوایل کمی ضعیف کار کنم. اما در ادامه با راهنمایی‌های خوب آقای محمدزاده و زحمات دبیر راهنمایم آقای «گُروئی»، در امتحانات نهایی سال سوم موفق شدم معدل الف کسب کنم. همین اتفاق باعث شد به ادامه مسیر دلگرم شوم. واقعاً من موفقیتم را مدیون این دو نفر هستم.

دیگر بعد از آن، در دوره پیش‌دانشگاهی خیلی پیشرفت کردم و با استفاده از کلاس‌های کنکور خوبی که مدرسه برایمان می‌گذاشت،‌ نگذاشتم زحمات آقای محمدزاده هدر برود. در آن مدرسه و خوابگاهش،‌ دوستان خوبی پیدا کردم که روز و شب با هم بودیم. جالب است بدانید آن 17 نفری که در خوابگاه مدرسه با هم در یک اتاق بودیم،‌ همگی در دانشگاه فرهنگیان قبول شدیم و الان هم با چند نفرشان هم‌اتاق هستیم.»

 

دعوت دانشگاه‌های تهران را رد کردم تا به شهر خودم خدمت کنم

حالا هادی قرار است چند سال دیگر به‌عنوان معلم به دلگان برگردد و خودش هم الهام‌بخش دانش‌آموزان شهرش باشد. او این جایگاه را هم مدیون مرد مهربان داستان ما می‌داند: «اوایل، حرفه معلمی را دوست نداشتم اما وقتی وارد این مدرسه شدم، به این حرفه علاقه پیدا کردم. واقعاً معلمی،‌ عشق است. اگر به‌عنوان شغل به آن نگاه نکنی، خیلی دوست‌داشتنی است. اینکه افرادی که قرار است آینده را بسازند، زیر دست شما آموزش می‌بینند، خودش یک افتخار است. من این نگاه عاشقانه به حرفه معلمی را در آقای محمدزاده و همکارانش دیدم. من با رتبه 403 هم از دانشگاه امام صادق(ع) و هم از دانشگاه علوم قضایی که هر دو در تهران است،‌ دعوت به مصاحبه شدم اما چون دلم می‌خواست در شهر خودم بمانم و به بچه‌های شهر خودم خدمت کنم، دانشگاه فرهنگیان زاهدان را انتخاب کردم.»

 

فرشاد محمدزاده در حال تدریس در کلاس درس

مردی که نگاه اهالی دلگان به تهرانی‌ها را تغییر داد

«حاج آقا محمدزاده نه‌فقط در مدرسه بلکه در تمام شهرستان دلگان محبوب هستند. وقتی اعلام شد ایشان می‌خواهند از دلگان بروند، از بخشدار و امام جمعه تا مردم شهر همه ناراحت شدند. خیلی هم اصرار کردند ایشان بمانند اما خب،‌ شرایط کاری‌شان اجازه نمی‌داد. آقای محمدزاده از نظر من، یک مجاهد بودند. ایشان نه‌تنها در بخش آموزشی بلکه در بخش اقتصادی و فرهنگی هم به مردم دلگان خدمت می‌کردند. من که در این چند سال،‌ شیفته شخصیت آقای محمدزاده شدم. ایشان واقعاً در مدتی که در دلگان بودند، توانستند شرایط فرهنگی شهر را متحول کنند و آینده بهتری برای بچه‌های شهر رقم بزنند.»

مهاجرت فرشاد محمدزاده و خانواده‌اش به دلگان برای یک خدمت طولانی، هنوز هم برای هادی و شاید همه اهالی دلگان شبیه یک خواب شیرین است. هادی معتقد است خدمات محمدزاده باعث شد احساس محبتی میان مردم دلگان و مردم تهران ایجاد شود: «واقعاً فکرش را هم نمی‌کردم یک روزی کسی بخواهد به خاطر ما مردم دلگان، خانه و زندگی‌اش را رها کند و به شهر ما بیاید. اما آقای محمدزاده آمد و نه‌فقط ذهنیت ما مردم دلگان بلکه ذهنیت تمام استان را تغییر داد. آخر شما فکر کنید؛‌ ایشان خانواده‌اش یعنی همسر و فرزندان و مادرش را از تهران به یک منطقه خیلی دورافتاده و حتی ناشناخته در کشور آورد تا به مردم این منطقه خدمت کند. به همین خاطر ایشان تبدیل به یک چهره شناخته‌شده در کل استان شد.

جالب است بدانید آقای محمدزاده با برگزاری اردوهایی میان مدارس فرهنگ تهران و دلگان، باعث شدند دوستی‌های خوبی میان بچه‌های دو مدرسه شکل بگیرد. ایشان بچه‌های تهران را برای اردوی جهادی به دلگان می‌آوردند و بچه‌های دلگان را هم در ایامی مثل عید نوروز برای اردوی علمی به مدرسه فرهنگ تهران می‌بردند تا بتوانند از اساتید آنجا مشاوره بگیرند. آن اردوها آنقدر تاثیرگذار بود که دوستی بعضی از بچه‌های تهرانی و دلگانی هنوز هم پابرجاست.»

 

انتهای پیام/






تاریخ : جمعه 98/9/29 | 11:15 صبح | نویسنده : معلم | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.